این دخترها لال شدند و تقصیر خودشون هم نیست!

چندتا از دوستانت رو میشناسی که با وجود زیبایی و جذابیت بسیار زیاد روابط خوبی ندارند؟ همه شما حداقل یک دختر را میشناسید که از جذابیت چیزی کم ندارد. ولی در رابطه اش لنگ میزند و شما همیشه برای دیگران تعریف میکنین که باورت نمیشه این دوستم با این ظاهر و این توانایی ها زندگیش چطور در تنهایی میگذره!!

خود من همین الان میتوانم ده دختر را نام ببرم که این مشکل را دارند. آن قدر هم زیبا و خوشگل هستند که آدم ها در همان نگاه اول جذب شان میشوند. اما نمیتوانند رابطه ای که میخواهند را بسازند و پیش ببرند.

وقتی به این دختر ها نگاه میکنم و در زندگی و سبک برخوردشون دقیق میشم متوجه میشوم همه آن ها یک ویژگی مشترک دارند. اون هم این است که انگار لال شدند! درست شنیدید. انگار نیرویی از ماوراطبیعت این دخترها را انتخاب کرده و لب هایشان را طلسم کرده و به هم دوخته تا هیچ نگویند!

این دخترا در اکثر مواقع نمیتوانند لب باز کنند و خواسته ها، ناراحتی ها یا دلخوری هایشان را به زبان بیاورند.  انگاری لب باز کردن دردناک شده باشد پس خودشان را مجبور میکنند با همه چیز بسازند. و قربانی این طلسم شوند.

مثلا یکی از این دخترها که از دوستان خواهرم بود همیشه میگفت:”من خیلی دوست دارم گل هدیه بگیرم. از هرچیز دیگه ای برای من ارزشمندتر است اما تا به حال هیچ کس حتی شریک زندگیم هم برای من گل نخریده.” این شد که خواهرم برای تولد دوستش برایش یک دسته گل بزرگ هدیه گرفت تا این دختر به آرزوش برسد.

یا دختر دیگری از شاگردانم میگفت:” ۵ سال هست که من و نامزدم با هم هستیم. در این ۵ سال هروقت دل من میگیرد دوست دارم نامزدم وقتی بگذارد تا دوتایی باهم بیرون بریم و حرف بزنیم اما ایشون همیشه دوستان مشترکمان را جمع میکند تا دورهم جمع شویم. بعد از ۵ سال هنوز نمیداند که من به چی نیاز دارم.”

برایتان آشنا نیست؟  اگر دقت کنید کسانی که این مشکلات را دارند همیشه چنین جملاتی را بیان میکنند و تقریبا همیشه فکر میکنند که قربانی شدند و میگویند شاید ما اصلا شانس نداریم و چقدر گناه داریم! و اینکه من دوست دارم با من این طور رفتار بشود اما نمیشود. دوست دارم با دوست پسرم تماس بگیرم، بیست دقیقه نیم ساعت با او صحبت کنم اما اصلا نمیتوانم همچین چیزی را از او بخواهم . دلم میخواهد با پارتنرم به فلان جا بروم اما حتی نمیتونم بیان کنم این موضوع را چون میترسم. میترسم که ولم کند. میترسم خواسته ام را بگویم و نه بشنوم.

بیش تر این دختر ها در سنین کمتر مثلا در ۱۸-۱۹ سالگی که بودند جرات بیش تری داشتند برای ارتباط گرفتن با دیگران. میتوانستند راحتتر با خواسته هاشون کنار بیایند و دل رو به دریا بزنند و خواسته هاشون رو بیان کنند. اما در مسیر بزرگ شدن و تجربه کردن محیط های متفاوت و آدم های مختلف از هرجنسی رفته رفته ترسشون در ارتباطات بیشتر شده. خجالت هاشون زیاد شده و مدام میترسند که شاید از سمت آدم ها رد بشند. حرف هاشون شنیده نشه و حتی به سخره گرفته بشه. به همین خاطر هم خواسته هایشان نادیده گرفته میشود. چون حرف نمیزنند. بسیار ترسو و خجالتی شده اند. انقدر این ترس در وجودشان ریشه کرده که جرات شروع یک رابطه جدید را ندارند. چون میترسند دوباره همان داستان همیشگی “رد شدن و انتخاب نشدن” برایشان تکرار شود.

یک آدم معمولا بعد از چند بار تجربه مشابه دنبال مشکل میگردد. با خود میگوید:“مشکل از کجاست؟ مشکل از کسانی هست که با آن ها وارد رابطه میشوم؟ یا مشکل از رفتاری است که من در رابطه دارم؟ شاید حرف هایی که میزنم یا کار هایی که انجام میدهم مشکل ساز اند.

طبیعتا هرکدام از ما از هدفی و نیازی از روابطی که میسازیم داریم. یکی فقط یک رابطه صمیمانه میخواهد. یکی دوست دارد ازدواج کند. اما اون چیزی که انتظار دارد و میخواهد، اتفاق نمی افتد. بعضی ها هم آن قدر به این موضوع فکر میکنند که خودشان را قربانی میبینند. “هرکی به من رسیده آدم نامناسبی بوده. من شانسم اینه. خوش به حال مردم که شانس دارن و از این حرف ها” یا بد تر از اون شروع میکند از خودش ایراد گرفتن:”من لبم کوچیکه. چاقم. باید برم ژل بزنم. موهایم را این کار کنم. مژه هایم را اون کار کنم.”

ولی یک دختر پرجرات به جای این حرف ها میاد منطقی بررسی میکند. شرایط را نگاه میکند. به این فکر میکند:”شاید من اون فرشته ای که خودم فکر میکنم هستم، نیستم. رفتارهایم آن قدر که فکر میکنم در رابطه خفنه، نیست. دارم طوری رفتار میکنم که طرفم اصلا متوجه نمیشود من چه خواسته ای دارم.”

خب افرادی که در زندگی ما هستند، نمیتوانند فکر ما را بخوانند. علم غیب که ندارند! از کجا قرار است بفهمند که من چه چیزی میخواهم؟ از کجا پارتنرم بفهمد من توقع دارم، روزی بیست دقیقه با هم صحبت کنیم؟ از کجا بفهمد من دوست دارم هفته ای حداقل یک بار با یکدیگر بیرون برویم؟

اتفاقا در رفتار ما با دیگران هم همین اتفاق می افتد که ما نمیفهمیم آن ها از ما چه میخواهند تا زمانی که بیان نکنند. وقتی که خواسته ها و توقعات مان را بیان میکنیم، یا جواب مثبت میگیریم یا منفی. یا میگوید:” اکی از این به بعد برنامه میریزیم، حتما هفته ای یکبار همدیگر رو ببینیم.” یا نه میگوید:” من نمیتوانم هفته ای یکبار بیام ببینمت.” این طوری هر کدام را بگوید تکلیف شما مشخص میشود. میفهمید، که خواسته و نیازی که دارید بر طرف میشود. یا باید جای دیگری این نیاز را برطرف کنید.

اما تمام کاری که دختر ها میکنند این است که میآیند پیش من و دردو دل میکنند، غر میزنند و ناراحت اند. فلانی دوست دارد به سفر میرود به من اصلا تعارف نکرد که بروم. فلانی اصلا بهم نگفت که برای اسباب کشی بیاید کمک. تمام حرفی که من در جواب میگویم این است:” چرا بهش نمیگی، چه انتظار و توقعی داری؟ شاید اصلا متوجه خواسته های تو نیست. شاید هم اصلا نمیخواهد این کار را به هر دلیلی انجام دهد. و نمیتواند این نیاز تو را برطرف کند. پس از این میگذری و میروی به دنبال رابطه ای که این نیاز تو درش برطرف شود.”

تمام کردن این روابط جرات زیادی میخواهد. کسی در این مسیله شکی ندارد.

بیان کردن و درمیان گذاشتن خواسته هایی که در حتی خودت هم در ذهنت آن هارا مسخره میکنی هم جرات زیادی میخواهد.

و بیان کردن تمامی این ها هم مهارت میخواهد.

اصلا بسیاری از مشکلات همینجا شروع می شود. چون وقتی صبر آدمها به سر میاد یا شروع گریه و زاری میکنند یا  پرخاشگری، مثلا:” که تو باید اینکارو میکردی و نکردی باید این رابطه به اینجا میرفت و نرفت.”

اتفاقا همین نقطه است که آدم هارا در روابط بعدیشان ترسو تر و پرخاشگرتر میکند.

قابل درک است وقتی که من هربار در روابطم خونم به جوش آمده و پرخاش کردم و دیگران حرف من را نشنیدند دفعه بعد بیشتر از حرف زدن بترسم.

باید توقعات و خواسته ها طوری بیان شوند که در هرمکان و هرجایگاهی که هستیم، محترم شمرده شویم.

حتی اگر که انسان مقابل ما نتواند نیازهای ما را براورده کند، باز هم محترم شمرده میشویم. و رابطمان هدف مندتر پیش میرود.

البته که نمی توانیم خودمان را سرزنش کنیم. جا و مکان و زمانی برای تمرین کردن این مهارت هایمان نبوده.

در یوتیوب کوچ های خارجی زیادی هستند که این مسایل را یاد میدهند. دوره برگزار میکنند که در هر مکان و موقعیت چی بگویی، و حتی چطور بگویی. خب میتوانید بروید و در این دوره هایی که برگزار میکنند شرکت کنید. با اینکه همیشه موافق شرکت در این دوره ها هستم اما اون کوچ هارو به هم زبان و هم فرهنگ های همان کوچ ها و یا با کسانی که مهاجرت کردند پیشنهاد میکنم که میتوانند ازش با قیمت های بالا راهنمایی بگیرند و استفاده ی مفیدی کنند.

اما چون من خودم همیشه دنبال راه حل های سریع تر و کارآمدتر هستم کتاب کاراکتر پرجرات رو تهیه کردم. این کتاب مخصوص خانم های ایرانی و هماهنگ با فرهنگ خودمان تنظیم شده.

از اسمش پیداست این کتاب به شما یاد میده چطور به شخصیتی تبدیل بشید که جرات داره. از حرف زدن نمیترسه و اتفاقا جوری برخورد میکنه که سرشار از احترام و عزت نفس میشه.

من هرروز جملات و تکنیک هایی به شما یاد میدهم تا بتوانید در روابطتان اثر مستقیمش را ببینید.

این کتاب همان چیزیه که به شما تمام جرات لازم را میدهد. و بدون این “جرات” اطمینان دارم هیچکس نمیتونه هیچ کاری از پیش ببره.

راستی اگر فردا تمام جرات دنیا را داشتی چیکار میکردی؟

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *