تبسم لطیفی و دلتنگی برای غذاهای خانگی

 

به کاغذ توی دستش نگاه میکرد. نگرانی و ناراحتی در صورتش کاملا مشخص بود. فقط بیست تا دونه. فقط بیست سفارش در کل سال گذشته.

اصلا ارزشش را داشت. این همه تلاش و در نهایت فقط ۲۰ تا دونه سفارش؟!

به دوران دانشگاهش فکر کرده بود. به همکلاسی های آن دورانش. یاد غذا های بی مزه سلف دانشگاه افتاد. یاد دلتنگی که برای غذاهای خانگی مامانش داشت.

خاطراتش را مرور میکرد. یاد دختری افتاد که الهام بخش شروع راهش شده بود. دخترک غدا های خانگی مادرش را به آن ها میفروخت. بیش تر دانشجو هایی که از شهر های دیگر امده بودند مشتری ثابت غذاهای خانگی او بودند.

همین هم باعث شد به فکر مامان پز بیافتد. چند سال درباره اش فکر کرده بود. با این که شغل خوبی در بانک داشت اما فکر این کار رهایش نمیکرد.

دوران خوبی داشت. حقوق مناسب، ساعت کاری معمولی. خیلی ها آرزو داشتند و دارند که مثل اون در بانک مشغول به کار بشوند. شاید به نطرشان این کار او دیوانگی کامل بود. وقتی که به اطرافیانش گفته بود که میخواهد کارش را ترک کند و تمرکزش را روی کسب و کار خودش بگذارد.

ازش حمایت کرده بودند. اما میتوانست نگرانی را در نگاه هایشان ببیند. شاید آن ها هم امیدوار بودند که این حرف در حد حرف باقی بماند. اما چند روز بعد حرفش را عملی کرد. میخواست که کسب و کار خودش را گسترش بدهد.

شاید اشتباه کرده بود. شاید نباید از کارش بیرون میامد. همین حالا هم دو تا از اعضای تیمش ازش جدا شده بودند.

اما این طور نبود، الانی که شما به من گوش میکنید؛ تبسم لطیفی بنیان گذار استارت آپ مامان پز برای بیش تر از ۱۵۰۰ نفر اشتغال زایی کرده است.

اگر از او بپرسیم آسان بوده؟ نه نبوده.

از یک شغل خوب بیرون امده. در حالی که کسب و کارش هنوز خیلی کوچک بود که بتواند روی آن حساب باز کند.

اوایل مامان پز یک پلتفرم خیلی ساده بود. تبسم فکر میکرد یکی غذا میپزد. یکی آن را به دست مشتری میرساند. اما وقتی که به دل کار زد. متوجه شد، مسیر ان قدر ها هم ساده نیست. برنامه ریزی و پیچیدگی های زیادی بر سر راهش هست.

او هم کارمند بود و نمیتوانست زمان کافی را به تمرکز روی کسب و کار خودش اختصاص بدهد. از طرفی آینده این کار آن قدری هم روشن نبود که با خیال راحت از کار کارمندی اش دست بکشد.

یک سال که از شروع مامان پز گذشت و فقط بیست سفارش در این پلتفرم ثبت شد. و دو نفر از اعضای تیم کوچکش از او و این استارت اپ خداحافطی کردند. تصمیمش را گرفت. میخواست تمام تمرکزش را روی کسب و کار خودش بگذارد.

پس این ریسک بزرگ را به جان خرید و از کارش بیرون آمد. اوایل سال ۹۳ بود که به صورت جدی پیگیر شد تا بتواند مامان پز را به جایی که الان هست برساند.

اوایل کار خیلی سخت گذشت. دست تنها بود. از دوستان و مشتریانش با پیامک سفارش میگرفت. خودش از بازار ظروف یک بار مصرف میخرید و به دست مامان ها میرساند. بعد از آماده شدن غذا ها خودش با پیک آن ها را برای مشتری ها ارسال میکرد. طبق گفته خودش، سر و کله زدن با پیک ها سخت ترین بخش کار برایش بوده.

زمانی که تصمیم گرفت جدی تر از قبل به کارش ادامه دهد با ۴ مامان قرار داد بست. و تبلیغاتش را با معرفی استارت اپش به شرکت ها و دوست و آشنا شروع کرد.

یک ماه بعد مامان پز به یک سکوی پرتاب رسید. ماه رمضان شروع شد. رستوران ها و کافه ها غذای گرم سرو یا ارسال نمیکردند. دیدن غذاهای خونگی و مامان پز برای مردم جذاب شد. هر روز سفارشات بیش تر شدند.

تا اخر ماه رمضان بالاخره سرمایه گذار ها قرار دادشان با مامان پز نهایی شد. تبسم به دفتر جدیدش رفت و توانست اولین همکارش را با خود داشته باشد.

با محبوب تر شدن مامان پز، پیچیدگی های کار هم برای تبسم بیشتر شد. برای این که کیفیت کار مثل قبل حفظ شود، نیاز بود نکته سنجی های بیش تر و جدید تر هم به برنامه ریزی هایش اضافه شوند.

پس تبسم خودش شخصا برنامه ریزی ها را بر عهده گرفت. خودش به مامان ها میگفت چه روزهایی، فعالیت کنند و چه غذا هایی بپزند. (که البته فکر کنم این بخش برای مامان ها خیلی خوب شد.بار سنگین چی بپزم را از دوش انها برداشت.) سفارشات هم از یک روز قبل ثبت میشدند. این طوری مامان ها وقت کافی برای این که هر غذا را برای تعداد نفرات معین بپزند، داشتند.

با پیشرفت هر روزه کار، باید فکری هم برای ارسال کردن غذا ها میکرد. پس به این فکر افتاد که تمام غذا ها از مامان ها یک جا جمع شوند. بعد برای مشتری ها ارسال شوند. این طوری اگر مشتری دو مدل غذا از دو مامان خریده بود. هزینه ارسال برایش کم میشد.

البته که باز هم محدودیت هایی بود. هر مشتری فقط میتوانست از مامان هایی که در محدوده محل سفارشش فعالیت میکردند خرید کند. اما حالا مامان پز با الو پیک همکاری میکند. این طوری این محددیت تا حد زیادی برطرف شده.

در  همین زمان ها بود که تبسم یک شریک راه خوب برای خود پیدا کرد. در دوره ارشدش با همسرش مهدی آشنا شد و او هم به تیم مامان پز پیوست. تا علاوه بر یک شریک زندگی، رفیق راهش هم باشد.

مامان هایی هستند که با شاغل شدن در مامان پز رکورد ۲۵ میلیون درامد در ماه را داشته اند. و چی بهتر از این که ۱۵۰۰ نفر از پرجراتی تبسم شاغل شده اند. میتوانند برای خودشان درآمدی داشته باشند. آن هم از کاری که بسیاری از خانم های خانه دار هر روز انجام میدهند. فقط کافی است چند پیمانه برنج بیشتری بپزند.

پر جراتی یک خانم مسیر درآمد زایی صدها خانم دیگر را باز کرد.

 

 

 

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *